خاطرات تنهایی

من رفتم اینجا:

 

www.starrysky.blog.ir

نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:47 توسط تنهاترین تنها| |

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من

سودای دام عاشقی از سر به در نکرد.

نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1391برچسب:,ساعت 1:37 توسط تنهاترین تنها| |

یک روز می بوسمت

روز که باران می بارد

 یک روز که چترمان دو نفره شده

 یک روز که همه جا حسابی خیس است

 یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ

 آرام تر از هر چه تصورش را کنی

 آهسته ، می بوسمت

 یک روز می بوسمت

 هر چه پیش آید خوش آید

 حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم

 دلم ترسیده

 که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی

 آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من

 حالا آن قدر دوست داشتنی شده

 که برای خیلی ها سه حرف که سهل است

 هزار هزار حرف

 یک روز می بوسمت

 به قول شاعر

 عشق کلاس اول

 تنها سه حرف است

 اما کلاس آخر

 عشق هزار حرف است

 یک روز می بوسمت

 فوقش خدا مرا می برد جهنم

 این شعر برام خیلی اشناست

 فوقش می شوم ابلیس

 آن وقت تو هم به خاطر این که

 یک « ابلیس » تو را بوسیده

 جهنمی می شوی

 جهنم که آمدی

 من آن جا پیدایت می کنم

 و از آنجا هر روز می بوسمت

 وای خدا

 چه صفایی پیدا می کند جهنم

 یک روز می بوسمت

 می خندم و می بوسمت

 گریه می کنم و می بوسمت

 یک روز می آید که از آن روز به بعد

 من هر روز می بوسمت

 لبهایم را می گذارم روی گونه هایت

 و بعد هر چه بادا باد ، می بوسمت

 تو احتمالا سرخ می شوی

 و من هم که پیش تو همیشه سرخم

  

دوستت دارم با تمام وجودم

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت 23:34 توسط تنهاترین تنها| |

دلم را هیچ کسی باور نداشت/ هیچکس کاری به کار من نداشت/ بنویسید بعد مرگم روی سنگ/ با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ /او که خوابیده ست در این گور/ بودنش را هیچ کس باور نکرد.

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:45 توسط تنهاترین تنها| |

دلبر رفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت

یا او به شاهراه طریقت گذز نکرد.

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت 21:33 توسط تنهاترین تنها| |

منظورم این آپ نبودا! آپ بعدیش که مفصل تره، این رو واسه این میپرسم که یوهویی اومد به ذهنم!

 

اسمش، بهروز هستش یا سامان؟

اسمش رو نگفتیا! یادت باشه، چند بار پرسیدم، ولی نگفتی!

نوشته شده در پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:,ساعت 12:31 توسط تنهاترین تنها| |

امروز بیستم مهر ماهه

روز تولدت عزیزم، میدونستی؟ یا یادت نبود؟

ولی من یادمه! بسوووووووووز!

اگه پیشم بودی، اینو میفرستادم به عنوان پیام تولدت:

 

قشنگترین صدای زندگی، تپش قلب توست

باشکوهترین روز دنیا، روز تولد توست،

پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم.

 

ولی الان پیش من نیستی، نمیتونم اونو برات بفرستم، ولی عوضش این رو اینجا مینویسم:

 

این هم برای کسی که هیچوقت نتونستی کنارش باشی

امثد سالهای از دست رفته ام، امید روز های بی کسی ام

تولدت هر سال بی تو آغازی است برای عاشقتر ماندنم

بی تو ام، اما در دلم با تو بودن را جشن میگیرم و ساده میگویم:

حس بودن دوباره ات مبارک...

عاشقتم، و عاشقت میمونم بهترینم.

 

 

(آپ بعدی رو حتما بخون!)

 

نوشته شده در پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:,ساعت 12:1 توسط تنهاترین تنها| |

خداوندا !

مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم

پس مرا دریاب

و به سوی خویش بازگردان ،

دستان مهربانت را بگشا

که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...

نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:6 توسط تنهاترین تنها| |

امشب شب روياي تو بودو تو نبودي در دل

همه آواي تو بودو تو نبودي در دل

زير لب آهسته تمناي تو ميكرد

در حسرت ديدار تو بودو تونبودي...

 

دیشب به آسمون نگاه کردی؟

ماه کامل بودا! دیدی؟ بازم مثل همیشه نور ماه به اتاقت میفتاد؟

یادت نره ها شبایی رو که ماه کامله!

نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت 14:7 توسط تنهاترین تنها| |

عشق یعنی شب نشینی با خدا، گفتگو با ناله اما بیصدا، عشق پرتاب گلی از سوی دوست، هر کجا باشد دلم همراه اوست.

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 14:21 توسط تنهاترین تنها| |


Power By: LoxBlog.Com