تنهایی


خاطرات تنهایی

ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی

غذایت را سرد می خوری ناهار را نصفه شب ، صبحانه را شام!

لباسهایت دیگر به تو نمی آیند، همه را قیچی می زنی!

ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!

شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!

تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست… روزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد.



نظرات شما عزیزان:

مامان بزرگ
ساعت20:06---11 مهر 1391
اینجور زندگی چقدر برام آشناست. پاسخ:کوجا دیدی این زندگی رو مادربزرگ؟ زود بتوضیح ببینم!‏:دی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:59 توسط تنهاترین تنها| |


Power By: LoxBlog.Com